معنی فرمانده لشگر

سپهسالار. سردار

سپاه

سرکرده

دیدن لشگر درخواب بر پنج وجه است.
اول: ملخ.
دوم: سیل.
سوم: باد (بلا).
چهارم: خصومت و دشمنی.
پنجم: محنت و رنج.
- امام جعفر صادق علیه السلام

اگر بیند لشگریان بر اهل آن موضع گزند رسانیدند، دلیل قوت اهل آن موضع بود. - محمد بن سیرین

جیش

حاکم، رییس، زعیم، عمید، قائد

سپاه-عسکر-ارتش-جیش

قشون

Legion

Armee (f), Heeres [noun]

فرمانده. [ف َ دِه ْ] (نف مرکب، اِ مرکب) حاکم و آمر. (آنندراج). کسی که حکم و فرمان میدهد و امر می کند. (ناظم الاطباء):
چاکران تو همه فرماندهان عالمند
ای همه فرماندهان پیش تو در فرمان بری.
سوزنی.
ای حاکم کشور کفایت
فرمانده فتوی ولایت.
نظامی.
زنی فرمانده است از نسل شاهان
شده جوش سپاهش تا سپاهان.
نظامی.
گر زر و گر خاک ما را بردنی است
امر فرمانده به جای آوردنی است.
مولوی.
ندانم که گفت این حکایت به من
که بوده ست فرماندهی در یمن.
سعدی (بوستان).
|| کسی که حکم را اجرا می کند. || سردار و امیر و پادشاه. (ناظم الاطباء). || در اصطلاح نظامیان، افسری را گویند که یک یا چند واحد نظامی در تحت فرمان وی باشد: فرمانده گروهان. فرمانده گردان. فرمانده هنگ. فرمانده تیپ. فرمانده لشکر. فرمانده سپاه.

(نظامی) افسر ارتش که به عده‌ای سرباز فرمان می‌دهد،
آن‌که فرمان بدهد، فرمان‌دهنده،
[قدیمی] حاکم،
* فرمانده کل‌ قوا: (نظامی، سیاسی) آن‌که تمام نیروهای ارتش به ‌فرمان او باشند،

فرمانده رزم آرایی

آمر، امیر، سالار، سپهسالار، سردار، سرکرده، سرلشکر،
(متضاد) فرمانبر

930